Prince

Heart Talking

Prince

Heart Talking

ای کاش

کاش تو که آسمون بودی
من مثل دریا می شدم
عکست می افتاد روی موج
من با تو تنها می شدم

الفبای عشق ! باردگر نامه تو بازشد مستی ام از نامه ات آغازشد نام خدازیور آن نامه بود من چه بگویم که چه هنگامه بود؟ بوسه زدم سطر به سطر تو را تا که ببویم همه عطر تو را سطربه سطرش همه دلداگیست عطر جوانمردی وآزادگیست عطر تو در نامه چها میکند غارت جان و دل ما میکند ازغم خود جان مرا کاستی بار دگر حال مرا خواستی

از پس شیشه ی عینک استاد

از پس شیشه ی عینک استاد سرزنش بار به من می نگرد

باز از چهره ی من می خواند که چه ها بر دل من می گذرد

می کند مطلب خود را دنبال بچه ها عشق گناه است گناه

وای اگر بر دل نو خا سته ای لشگر عشق بتازد بیگاه

می نشینم همه ساعت خاموش در دل خویشتنم دنیا ئیست

ساکتم گر چه به ظاهر اما در دلم با غم تو غوغا ئیست

مبصر امروز چو اسمم را خواند بی سبب داد کشیدم غایب

رفقایم همگی خندیدند که جنون گشته به طفلک غالب

بچه ها هیچ نمی دانستند که من اینجایم و دل جای دگر

دل آنها در پی درس و کتاب دل من در پی سودای دگر

من به یاد تو و آن خاطره ها یاد آن دوره که بگذشت چو باد

که در این لحظه به من می نگرد

از پس شیشه ی عینک استاد.

تولدم

تولدم دوباره رفت

اما تو باز نیومدی

حتی نیومدی بگی

چرا به دنیا اومدی

حالا:

اون کسی که دلش می خواد یه لحظه دیگه بمیره

واسه چی باید واسه ی خودش تولد بگیره