-
تنهایی
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 23:03
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ... و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی از تنهایی و حسرت رها کردم ... و تو بی آن که فکر غربت چشمان من...
-
هوشیار
جمعه 12 آبانماه سال 1385 19:20
هوشیار کسی باشد کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد آن کس که دلی دارد آراسته ی معنی گر هر دو جهان باشد درپای یکی ریزد گر سیل عِقاب آید شوریده نیاندیشد گر تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد آخر نه منم تنها در بادیه ی سودا عشق لب شیرینت صد شور بر انگیزد تا دل به تو پیوستم راه همه در بستم جائی که تو بنشینی بس فتنه...
-
قبر من
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1385 20:05
روی قبرم بنویسید مسافر بوده است بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است ...... بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست .... . او در این معبر پرحادثه عابر بوده است ...... صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست ...... در رثایم بنویسد که شاعر بوده است. بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای ...... مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است ...... مدح گویی و...
-
فقر
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 22:22
میهمانی می دهد روزی کسی جار می افتد به شهر هر که را بود آشنا در جمع میهمانان فقیری نیز بود محتاج به نان شب طبق رسم روزگار هر کسی باید کادویی برد تا که دنگ میهمانی جمع شود مرد داستان باید بر سر یک شام ده برابر تهفه ای قابل برد فکر این که از کجا وچون دهد کرده افسورده دل این مرد را از سر بی چیزی وبیچارگی باید از خیر...
-
دل افروز ترین روز جهان
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 16:38
از دل افروز ترین روز جهان خاطره ای با من هست. به شما ارزانی ................................ سحری بود و هنوز، گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود . گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود . من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود . *** می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : های ! بسرای ای دل شیدا، بسرای . این دل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 17:30
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ماتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان " تا سحر از عاشقی با او...
-
دوست
جمعه 12 خردادماه سال 1385 12:37
توی دنیا تو چی می خو ای تا به پاهت من بریزم همه هستی رو من به زیر پاهای تو ریزم لب پر خنده می خو ا ی؟ بیا لبهام مال تو چشم پر گریه می خو ای؟ هر دو چشمام مال تو بیا تا برات بگم من که وجودم مال تو بذار تا فدات بشم من غرورم مال تو اگه بازیچه می خوای بیا که قلبم مال تو اگه رودخونه می خوای سیل اشکام مال تو چرا من بی تو...
-
ای کاش
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 09:06
کاش تو که آسمون بودی من مثل دریا می شدم عکست می افتاد روی موج من با تو تنها می شدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 17:01
الفبای عشق ! باردگر نامه تو بازشد مستی ام از نامه ات آغازشد نام خدازیور آن نامه بود من چه بگویم که چه هنگامه بود؟ بوسه زدم سطر به سطر تو را تا که ببویم همه عطر تو را سطربه سطرش همه دلداگیست عطر جوانمردی وآزادگیست عطر تو در نامه چها میکند غارت جان و دل ما میکند ازغم خود جان مرا کاستی بار دگر حال مرا خواستی
-
از پس شیشه ی عینک استاد
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 22:51
از پس شیشه ی عینک استاد سرزنش بار به من می نگرد باز از چهره ی من می خواند که چه ها بر دل من می گذرد می کند مطلب خود را دنبال بچه ها عشق گناه است گناه وای اگر بر دل نو خا سته ای لشگر عشق بتازد بیگاه می نشینم همه ساعت خاموش در دل خویشتنم دنیا ئیست ساکتم گر چه به ظاهر اما در دلم با غم تو غوغا ئیست مبصر امروز چو اسمم را...
-
تولدم
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 22:45
تولدم دوباره رفت اما تو باز نیومدی حتی نیومدی بگی چرا به دنیا اومدی حالا: اون کسی که دلش می خواد یه لحظه دیگه بمیره واسه چی باید واسه ی خودش تولد بگیره
-
همینجوری
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 00:47
من چه گویم که دگر نای سخن نیست مرا آن توان کز تو بگویم دگر آن نیست مرا من چه گویم که دگر یار خبر از ما نگرفت آن خبر از من بی نام و نشانش نگرفت اینم یه شعر که خودم گفتم همین الان البته اگه یکم دریوری ببخشید دیگه من تازه کارم منتظر نظراتتون هستم تا بعد بای
-
حرف های یک دوست
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 16:31
همیشه وارد قلبی بشو که بزرگ باشه .... به خاطر اینکه وقتی می خوای واردش بشی نخوای خودتو کوچیک کنی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟ دوستی گفت : من دیگران را به سلامی با هم آشنا می کنم تو به نگاهی. من به دروغی دیگران را از هم جدا می کنم تو با مرگ پشت پا خوردم از هر کس که میگفت یار من است چون که دیدم روزوشب در...
-
لحظه ی دیدار
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 02:24
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد دلم ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ، نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ های ، نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی ، دل -ای نخورده مست – لحظه ی دیدار نزدیک است
-
چرا
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 17:10
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ... و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی از تنهایی و حسرت رها کردم ... و تو بی آن که فکر غربت چشمان من...
-
تقدیم
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 00:11
این رو همین الان و همین جا تقدیم می کنم به آتنا از مشهد « هوالجمیل » از بیم شب هویدا نمی شدی ای شب که خفته بودی ،فردا نمی شدی از چهار سو نسیم سحر می وزید و تو مانند غنچه در سحر وا نمی شدی حتی به قفس کهنه ی خود هم نمی خورد کاش ای کلید گم شده پیدا نمی شدی کاری به کار خوب و بد شب نداشتم ای صبح اگر تو این همه زیبا نمی شدی...
-
می روم
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 23:26
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش به خدا می برم از شهـر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش می برم ،تا که در آن نقطه ی دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه ی عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم زتو، ای جلوه ی امید محال می برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله می...
-
سلام
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 02:06
سلام به همه دوستان امشب تصمیم گرفتم یه چیز خوب براتون بنویسم اما جاش تصمیم گرفتم این لینک رو بهتون بدم این لینک تست که امیدوارم لذت ببرین http://www.gangineh.com/flash/52.swf خب تا بعد در پناه حق
-
می خواستمش
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 23:58
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری چه بی تابانه تو را طلب می کنم بر پشت سمندی گویی نوزین که قــرارش نیست وفاصـله تجربه ای بیهوده است بوی پیرهنت ،واکنون – کوه ها در فاصله سردند دست در کوچه و بستر حضور مانوس دست تو را می جوید و به راه اندیشیدن یـاس را رج می زند بی نجوای انگشتانت فقط ... و جهان از هر...
-
باران
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 00:43
وای، باران؛ باران؛ شیشه پنجره را باران شست. از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ من شکو فائی گلهای امیدم را در روءیاهامی بینم، و ندائی که به من می گوید: "گر چه شب تاریک است دل قوی دار، سحر نزدیک است از گریبان تو صبح صادق، می گشاید پر و بال. تو گل سرخ (نازنین)منی، تو گل یاسمنی تو مثل چشمه نوشین کوهسارانی تو مثل...
-
از ژرفای غرقاب (مشیری)
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 12:46
شب تاریک و « بیم موج » و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما « سبکباران ساحل ها » ((حافظ )) *** در آن شب تاریک وآن گرداب هول انگیز، حافظ را تشویش توفان بود و « بیم موج » دریا بود ! ما، اینک از اعماق آن گرداب، از ژرفای آن غرقاب، چنگال توفان بر گلو، هر دم نهنگی روبرو، هر لحظه در چاهی فرو، تن پاره پاره، نیمه جان، در موج ها...
-
عشق
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 23:52
عشق یعنی با تو خواندن از جنون عشق یعنی سوختن ها از دروون عشق یعنی از سوختن تا ساختن عشق یعنی عقل و دین را باختن عشق یعنی دل تراشیدن ز گل عشق یعنی گم شدن در باغ دل عشق یعنی تو ملامت کن مرا عشق یعنی میستایم من تورا عشق یعنی در پی تو در به در عشق یعنی یک بیابان درد سر عشق یعنی با تو آغاز سفر عشق یعنی دستهایی رو به دوست...
-
تبریک
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 01:21
باز کن پنجره ها را، که نسیم، روز میلاد اقاقی ها را، جشن میگیرد، و بهار، روی هر شاخه کنار هر برگ، شمع روشن کرده است، همه چلچله ها برگشتند، طراوت را فریاد زدند، کوچه یک پارچه آواز شدست، و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل بدامن کرده است سال نو را بر تمامیتان تبریک میگویم . به امید خوشحالی فراوان در این سال برای همه شما