Prince

Heart Talking

Prince

Heart Talking

لحظه ی دیدار



لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ، نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ، نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی ، دل
-ای نخورده مست –
لحظه ی دیدار نزدیک است



چرا

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی

از تنهایی و حسرت رها کردم ...

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و

بعد از رفتنت ...

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید

و من در اوج پاییزی ترین ویرانه ی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ...

شاید به رسم و عادت پروانگی

من باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...

تقدیم

این رو همین الان و همین جا تقدیم می کنم به آتنا از مشهد


 


«هوالجمیل »


از بیم شب هویدا نمی شدی ای شب که خفته بودی ،فردا نمی شدی


از چهار سو نسیم سحر می وزید و تو مانند غنچه در سحر وا نمی شدی


حتی به قفس کهنه ی خود هم نمی خورد


کاش ای کلید گم شده پیدا نمی شدی


کاری به کار خوب و بد شب نداشتم ای صبح اگر تو این همه زیبا نمی شدی


اما چگونه میشود که از خوبیت نگفت


وقتی اسیر سایه ی شبها نمی شدی


می روم


می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهـر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم ،تا که در آن نقطه ی دور شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم زتو، ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد، می رقصد آه ،بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جو شان گناه شاید آن به که به پرهیزم

به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم ،صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ،خنده به لب ،خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امیــد عبث بی حاصل

سلام

سلام به همه دوستان

 

امشب تصمیم گرفتم یه چیز خوب براتون بنویسم اما جاش تصمیم گرفتم این لینک رو بهتون بدم این لینک تست که امیدوارم لذت ببرین

 

http://www.gangineh.com/flash/52.swf

 

خب تا بعد در پناه حق

می خواستمش

 

چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری

چه بی تابانه تو را طلب می کنم بر پشت سمندی گویی نوزین

که قــرارش نیست

وفاصـله

تجربه ای بیهوده است

بوی پیرهنت ،واکنون

کوه ها در فاصله سردند

دست

در کوچه و بستر

حضور مانوس دست تو را می جوید

و به راه اندیشیدن

یـاس را

رج می زند

بی نجوای انگشتانت

فقط ...

و جهان از هر سلامی خالی است

{شاملو}

باران

وای، باران؛ باران؛

شیشه پنجره را باران شست.

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟



من شکو فائی گلهای امیدم را در روءیاهامی بینم،
و ندائی که به من می گوید:
"گر چه شب تاریک است
دل قوی دار،
سحر نزدیک است
از گریبان تو صبح صادق، می گشاید پر و بال.
تو گل سرخ (نازنین)منی، تو گل یاسمنی
تو مثل چشمه نوشین کوهسارانی
تو مثل قطره باران نو بهارانی،تو روح بارانی
تو چنان شبنم پاک سحری؟
- نه، از آن پاکتری.

تو بهاری؟ نه،-بهاران از توست.
از تو می گیردوام، هر بهار اینهمه زیبایی را.

گل به گل،سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تواند.
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت سوکواران تواند.
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک،اما آیا باز بر می گردی؟
چه تمنای محالی دارم خنده ام می گیرد!

از ژرفای غرقاب (مشیری)


شب تاریک و « بیم موج » و گردابی چنین هائل

کجا دانند حال ما « سبکباران ساحل ها »

((حافظ ))

***

در آن شب تاریک وآن گرداب هول انگیز،

حافظ را

تشویش توفان بود و « بیم موج » دریا بود !

ما، اینک از اعماق آن گرداب،

از ژرفای آن غرقاب،

چنگال توفان بر گلو،

هر دم نهنگی روبرو،

هر لحظه در چاهی فرو،

تن پاره پاره، نیمه جان، در موج ها آویخته،

در چنبر این هشت پایان دغل، خون از سراپا ریخته،

***

صد کوه موج از سر گذشته، سخت سر کشته،

با ماتم این کشتی بی ناخدای بخت برگشته،

هر چند، امید رهائی مرده در دل ها؛

سر می دهیم این آخرین فریاد درد آلود را :

- (( ... آه، ای سبکباران ساحل ها ... ! ))

*****

عشق

عشق یعنی با تو خواندن از جنون عشق یعنی سوختن ها از دروون عشق یعنی از سوختن تا ساختن  

عشق یعنی عقل و دین را باختن  عشق یعنی دل تراشیدن ز گل  عشق یعنی گم شدن در باغ دل عشق یعنی تو ملامت کن مرا  

عشق یعنی میستایم من تورا عشق یعنی در پی تو در به در عشق یعنی یک بیابان درد سر  عشق یعنی با تو آغاز سفر 

عشق یعنی دستهایی رو به دوست عشق یعنی مرگ در راهت نکوست عشق یعنی شاخه های گل در سبد 

 عشق یعنی دل سپردن تا ابد  عشق یعنی سرو هایی سر بلند  عشق یعنی خار ها هم گل کنند  عشق یعنی تو بسوزانی مرا 

عشق یعنی سایه بان من تو را  عشق یعنی بشکنی قلب مرا  عشق یعنی می پرستم من تو را

عشق یعنی ان نخستین حرف ها   عشق یعنی بی نهایت ها

تبریک

باز کن پنجره ها را، که نسیم،

روز میلاد اقاقی ها را،

جشن میگیرد، و بهار،

روی هر شاخه کنار هر برگ،

شمع روشن کرده است،

همه چلچله ها برگشتند،

طراوت را فریاد زدند،

کوچه یک پارچه آواز شدست،

و درخت گیلاس

هدیه جشن اقاقی ها را

گل بدامن کرده است

 

سال نو را بر تمامیتان تبریک میگویم . به امید خوشحالی فراوان در این سال برای همه شما